از برنامه APKPure استفاده کنید
نسخه قدیمی APK Billy To-morrow - Public Domai را برای اندروید بگیرید
دختر LITTLE گوشواره.
وقتی بیلی بنت به دور گوشه چرخ کرد ، مادرش را در درگاه دید. وی همچنین وی را دید که ژان هموند در خیابان و در حال صحبت با بس کارتر بود. ملکه شبا ، بچه ها او را صدا می کردند ، او بسیار بزرگ و تاریک و خوش تیپ بود ، و مانند یک ملکه ناصاف مطمئن ، چنین روشی سلطنتی داشت. هرچند که چرا کودکانی که هرگز اهل وین نبوده اند ، باید آنقدر در مورد ملکه ها اطلاع داشته باشند ، کسی تصور نمی کرد از آنها سؤال کند.
بیلی مشکوک شد که مادرش منتظر او بود. او فکر کرد که باید عجله کند. با این حال او نتوانست مقاومت کمی نشان دهد. او چرخش را خم کرد ، دختران با عجله و با عجله و [2] "سلام" رفت. یک چرخش مرتب و مرتب کرد ، یک شکل "8" را به دور یک تیم یا دو نفر چرخاند و فریاد زد: "چیزی را در اینجا قرار ندهید!" او بار دیگر گذشت و طاق را در پرچین پرپیچ و خم خود با یک چرخ در هوا پیچید.
او در ضمن سلام و احوالپرسی به مادر ، نوار کتاب خود را چرخاند و آرامتر از مسیر گل رز به سمت ایوان ، آهسته تر حرکت کرد. او فکر کرد صورت مادرش خسته به نظر می رسد؛ اما لبخند آنجا به گرمی از او استقبال کرد ، و او با اولین سخنان خود نگاه خسته را فراموش کرد.
"من متاسفم که شما را با تاخیر زدائی کردن ، بیلی ، اما باید شما را برای مراجعه به خانم پرتیتمن برای برخی از کرم او به من وعده داده است."
"آیا فوراً به آن احتیاج دارید؟" بیلی چرخ خود را در برابر پله ها ایستاد و کتاب های خود را روی میز ایوان فرو کرد.
"نه تا عصر. اما چمن وجود دارد. "
"من صبح خواهم شد. بگذارید من بمانم و از Pretty دیدن کنم - منظورم از هارولد - تا غروب آفتاب؛ نمیشه من ، مامان؟ " او گونه خود را با [3] نیرویی که باعث چشمک زدن او شد ، گرفت. وی گفت: "شما می دانید که نمی توانید پسر عزیزم را رد کنید."
به رغم لبخند او لحظه ای از ثقل در لحظه سکوت توجه او وجود داشت. "بسیار خوب ، بیلی. می دانید که شنبه چقدر کوتاه است و برای فردا آرزو می کنید که چمن را به روز برش دهید. با این حال من آن را به شما واگذار می کنم؛ همانطور که دوست دارید انجام دهید. "
پسر به او فشردگی داد که باعث شد آخرین حرف هایش در جهش بیفتد. این یک ترفند متوسط برای بازی کردن بر روی یک شخص دیگر است ، چنین مسئولیتی را بر روی یک دوازده ساله انجام دهید. بگو مادر من باید یا نباید ، مادر نیستم. " او دست او را گرفت و به آرامی انگشتانش را پیچید.
پسرم گفت: "شما پسر نیستید. شما به زودی مرد خواهید بود ، و وقت آن است که فکر خود را کردید. برای شام دیر نکن. "
بیلی قوطی را که به سمت او بود ، گرفت و چهره ای را که نیمه سرگرم کننده بود ، نیمه نارضایتی و در عین حال دوست نداشتنی ایجاد کرد. در حالی که مادرش به داخل خانه برگشت ، دوباره متوجه شد که رنگ پریده است ، و [4] که شانه هایش افتاده است. و گرمای ناگهانی در قلب او علیه بیوه و فقر افزایش یافت که کار را برای وی ضروری کرد. وقتی مرد شد ، به خود گفت ، او یک حلقه الماس و لباس ابریشم را برای او خریداری می کند. و او باید تمام روز در صندلی تکان بزرگ بنشیند و دیگر کار نکند.
Last updated on 26/08/2020
Minor bug fixes and improvements. Install or update to the newest version to check it out!
نیاز به اندروید
4.4 and up
دسته بندی
گزارش
Billy To-morrow - Public Domai
1.0.0 by Public Domain Books
26/08/2020